تنهام نذار...

نمی دانست دلش را کجا گم کرده است .

 تنها احساس خوش را به یاد داشت. احساسی که تابه حال نداشته است .

گیج و مبهوت به دنبال دلش می گشت به هرکجا که میرسید می پرسید .

هرکجا که احساس می کرد دلش آنجا باشد سر کشید ....


{ ادامـــه }
پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, / 18:39 / elham /

  

زندگی به من آموخت

...که رازم را به چشمانم نگویم که زود تر از هر کس آن را بر ملا می کند ...

زندگی به من آموخت

...که هیچ کس یک همراز خوب نیست ...

زندگی به من آموخت

...که غمها را در خود خفه کنم و دم نزنم ...

زندگی به من آموخت

...که درد و دل با نزدیکترین دوستان هم کاری اشتباه است ...

زندگی به من آموخت

...که بهترین ها گاه بد ترین میشوند ...

زندگی به من آموخت

 ...که کوچکترین برخورد ها میتواند بهترینها و دوست داشتنی ترینها را از آدم بگیرد ...

زندگی به من آموخت

 ...که زمزمه های دلتنگی را در گوش هیچ کس حتی خودم نجوا نکنم ... !

زندگی به من آموخت

... که از تحمل سختی ها فرار نکنم ...!!

زندگی به من آموخت

... که فقط یک قلب برای من می تپد و آن قلب خودم است ... !!

...آموخته ام که با اشک میشود غمهارا شست ... !!

 

پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, / 18:33 / elham /

 

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!

(دوسش داری مثل بچه ی آدم بهش بگو دیگه چرا مسخره بازی در میاری؟!!)

پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, / 18:19 / elham /

دل من یه قفله اما دست تو مثل کلیده

می خوام از تو بنویسم کاغذام همش سفیده

یه سوال عاشقونه بگه هرکسی می دونه

اونکه دادم دلو دستش چرا دل به من نمی ده ؟


{ ادامـــه }
دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, / 10:52 / elham /

 

 

رفتنت...
نبودنت...
نامردیت...
هیچ کدوم نه اذیتم کرد...نه واسم سوال شد...
فقط یه بغض داره خفم می کنه...
چه جوری نگات کرد...که منو تنها گذاشتی؟!...
دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, / 10:27 / elham /

 

من ميگم بهم نگاه آن

تو ميگي آه جون فدا آن

من ميگم چشات قشنگه

تو ميگي دنيا دو رنگه

...


{ ادامـــه }
پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, / 14:43 / elham /

 

روزي كه مي خواست بره 10 تا بذره گل بهم داده گفت :اين 10 تا بذر رو بكار ، هر وقت جوونه زدن من بر ميگردم. منم اونا رو يكي يكي كاشتم ، اما انگار اين آخريه قصده جوونه زدن نداره .من اونقدر عاشق (احمق) بودم كه نفهميدم يك سنگ ريزه هيچوقت جوونه نميزنه....

پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, / 14:12 / elham /

 

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

آره بازم منم همون دیونه همیشگی

فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت؟!

دلم واست تنگ شده بود این نامه رو برات نوشت!


{ ادامـــه }
پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, / 13:33 / elham /

 

 

  آنکس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد

  رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت واین صدای:

               خش خش برگ ها..............................

  همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید:

              دوستت دارم.....................................

 

 

 

دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, / 18:51 / elham /

نامه هایم را برای پاره کردن نوشته ام  

میتوانی بسوزانی شان... 

حرف هایم را بی دلیل گفته ام 

می توانی فراموششان کنی... 

ولی... 

عشقم را از صمیم قلب بخشیده ام 

نمی توانی باورم نداشته باشی.!!! 

دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, / 18:46 / elham /

 


{ ادامـــه }
دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, / 16:41 / elham /

 


{ ادامـــه }
دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, / 8:48 / elham /

 

قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و ...

این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند

...

{ ادامـــه }
یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, / 7:53 / elham /

 

 
مرد، دوباره آمد همانجای قدیمی روی پله های بانک، توی فرو رفتگی دیوار یک جایی شبیه دل خودش، کارتن را انداخت روی زمین، دراز کشید، کفشهایش را گذاشت زیر سرش، کیسه را کشید روی تنش، دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش…

{ ادامـــه }
یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, / 7:41 / elham /

برای تو...

خداحافظ گل لادن ، تموم عاشقا باختن
ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن
خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه
لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه
یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند
یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند
تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو
خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم
نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی
تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی
تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم
تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم
خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی
طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ …..!
 
 
خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها
بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا
یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, / 7:31 / elham /

در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند: شادی، غم، دانش عشق و باقی

احساسات . روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان

کردند.

اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزس از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت

تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد. در همین زمان او از ثروت با کشتی یا شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک

خواست.

ثروت، مرا هم با خود می بری؟

ثروت جواب داد:

نه نمی توانم. مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست. من هیچ جایی برای تو ندارم.”

عشق تصمیم گرفت که از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد.

غرور لطفاً به من کمک کن.”

نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی.”

پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد.

غم لطفاً مرا با خود ببر.”

آه عشق. آنقدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم.”

شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غدق در خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد.

ناگهان صدایی شنید:

بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم.”

صدای یک  بزرگتر بود. عشق آنقدر خوشحال شد که حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد. هنگامیکه به خشکی رسیدند

ناجی به راه خود رفت.

عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود  پرسید:

چه کسی به من کمک کرد؟

دانش جواب داد: “او زمان بود.”

“زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟

دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد که:

چون  تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند.”

 

شنبه 17 تير 1391برچسب:, / 7:36 / elham /

مسافرکش بدون مسافر داشته می رفته، کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی می بینه کنار می زنه سوارش می کنه. مسافر روی صندلی جلو می نشینه. یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی می پرسه: آقا منو می شناسی؟ راننده می گه: نه
راننده واسه یه مسافر خانم که دست تکون می داده نگه می داره و خانمه عقب می نشینه. مسافر مرد دوباره از راننده می پرسه: منو می شناسی؟ راننده می گه: نه. شما؟ مسافر مرد می گه: من عزرائیلم. راننده می گه: برو بابا! اُسکول گیر آوردی؟ یهو خانمه از عقب به راننده می گه : ببخشید آقا شما دارین با کی حرف می زنین؟ راننده تا اینو می شنوه ترمز می زنه و از ترس فرار می کنه
بعد زنه و مرده با هم ماشین رو می دزدند!

شنبه 17 تير 1391برچسب:, / 7:25 / elham /

روی تخته سنگی نوشته بودند اگر جوانی عاشق شد چه کند؟

 من هم زیر آن نوشتم باید صبر کند

برای بار دوم که از آن جا گذر کردم زیر نوشته من کسی نوشته بود اگر صبر نداشته باشد چه کند؟

  من هم با بی حوصلگی نوشتم بمیرد بهتر است

 برای بار سوم که از آن جا عبور می کردم انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد

 اما زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافتم

شنبه 17 تير 1391برچسب:, / 7:24 / elham /

دختری از پسری پرسید:آیا من چون ماه زیبا هستم؟ پسر گفت: نه دخترك با نگاهی مضطرب پرسید: آیا حاظر هستی تكه ای از قلبت را به من بدهی؟ پسر خندید و گفت: نه دختر با گریه پرسید: آیا در هنگام جدای گریه خواهی كرد؟ پسر دوباره خندید و گفت:نه دختر با دلی شكسته از جا بلند شد و در حالی كه قطرات الماس اشك چشمانش را نوازش میكرد قصد رفتن كرد اما پسر دستش را گرفت و در چشمانش خیره شد و گفت: تو به اندازه ماه زیبا نیستی بلكه زیباتر هستی و من تمام قلبم را تا ابد به تو میدهم نه تكه ای از آن راو اگر از من جدا بشی گریه نخواهم كرد بلكه خواهم مرد

شنبه 17 تير 1391برچسب:, / 7:19 / elham /

 

خط کش هم میذاشتی اینقد صاف درنمیومد!

(بچه ها دیدین اینارو؟ اگه نه حتما برین ادامه ی مطلب)

 


{ ادامـــه }
شنبه 17 تير 1391برچسب:, / 6:38 / elham /

 

بيچاره دخترا اگه خوشگل باشن مي گن عجب جيگريه! اگه زشت باشن مي گن کي اينو مي گيره! اگه تپل باشن مي گن چه گوشتيه! اگه لاغر باشن مي گن چه مردنيه! اگه مودبانه حرف بزنن مي گن چه لفظ قلم حرف مي زنه! اگه رک و راست باشن مي گن چه بي حياست! اگه يه خورده فکر کنن مي گن چقدر ناز مي کنه! اگه سري جواب بدن مي گن منتظر بود! اگه تند راه برن مي گن داره مي ره سر قرار! اگه اروم راه برن مي گن اومده بيرون دور بزنه ول بگرده! اگه با تلفن کارتي حرف بزنن مي گن با دوست پسرشه! اگه خواستگارو رد کنه مي گن يکي رو زير سر داره! اگه حرف شوهرو پيش بکشه مي گن سر و گوشش مي جنبه ! اگه به خودش برسه مي گن دلش شوهر مي خواد مي خواد جلب توجه کنه ! اگه............چکار کنه بميره خوبه؟

 

جمعه 16 تير 1391برچسب:, / 11:12 / elham /

شعری که خیلی دوسش دارم از فریدون مشیری تقدیم به همه ی عاشقا

بی تو، مهتاب‌ شبی ، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانة جانم ، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید :
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه، محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دلداده به آواز شباهنگ
یادم آید ، تو به من گفتی : از این عشق حذر کن
لحظه ‌ای چند بر این آب نظر کن ،
آب ، آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است ،
باش فردا ، که دلت با دگران است !
تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم :‌ حذر از عشق !؟ – ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم
نتوانم
روز اول ، که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم …
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم ، نتوانم !
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ، ناله تلخی زد و بگریخت …
اشک در چشم تو لرزید ،
ماه بر عشق تو خندید !
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم …
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !
جمعه 16 تير 1391برچسب:, / 11:8 / elham /

 

 یک تست روانشناسی بسیار جالب برای اینکه بدانید چقدر عاشق محبوبتان هستید. جواب سئوالات در پایین مطلب موجود است....
?
سوال اول:
شما به طرف خانه كسی كه دوست دارید می روید.
دو راه برای رسیدن به انجا وجود دارد:
ـ یكی كوتاه و مستقیم است كه شما را سریع به مقصد می رساند ولی خیلی ساده و خسته كننده است
ـ اما راه دوم به طور قابل ملاحظه ای طولانی تر است ولی پر از مناظر زیبا و جالب است.
حال شما كدام راه را برای رسیدن به خانه محبوبتان انتخاب می كنید؟راه كوتاه یا بلند؟
سوال دوم:
در راه دو بوته گل رز می بینید .یكی پر از رزهای قرمز و دیگری پر از رزهای سفید.شما تصمیم می گیرید 20 شاخه از رزها را برای او بچینید.
چند تا را سفید و چند تا را قرمز انتخاب می كنید
(
شما می توانید یا همه را یا از تركیب دو رنگ انتخاب كنید)
سوال سوم:
با لاخره شما به خانه او می رسید .
یكی از افراد خانواده در را بر روی شما باز می كند.
شما می توانید از انها بخواهید كه دوستتان را صدا بزند.
یا اینكه خودتان او را خبر كنید.
حالا چكار می كنید؟
سوال چهارم:
شما وارد منزل شده به اتاق او می روید ولی كسی انجا نیست.پس تصمیم می گیرید رزها را همان جا بگذارید.
ترجیح می دهید انها را لب پنجره بگذارید یا روی تخت؟
سوال پنجم:
شب می شود شما و او هر كدام در اتاقهای جداگانه ای می خوابید..صبح زمانی كه بیدار شدید به اتاق او می روید:به نظر شما وقتی كه انجا می روید او خواب است یا بیدار؟
سوال اخر: وقت برگشتن به خانه است ایا راه كوتاه و ساده را انتخاب می كنید؟
یا ترجیح می دهید از راه طولانی و جالب تر بروید؟
....... ......... ....... .......
جواب ها در ادامه مطلب


{ ادامـــه }
جمعه 16 تير 1391برچسب:, / 11:2 / elham /

 

به نظر شما کدوم دوره زیباتر شعر گفتند؟

حافظ: تـنــم از واسـطــه دوری دلـبــر بـگـداخــــــت. جـانــم از آتــش مـهــر رخ جـانـانـــه بسوخت

فروغ فرخزاد: ای شب از رویای تو رنگین شده. سینه از عطر توام سنگین شده

سهراب سپهری: دوست را زیر باران باید برد. عشق را زیر باران باید جست

ترانه امروزی: دوست دختر من نازه، قلبش پر احساسه، عاشقش شدم تازه

بچه ژیگولای امروزی: دوستت دارم کثافت! لعنت به اون قیافت

خدا از این به بعد رو به خیر کنه
جمعه 16 تير 1391برچسب:, / 11:0 / elham /

 

 
باز هم خواب ریاضی دیده ام
خواب خطهای موازی دیده ام
خواب دیدم میخوانم ایگرگ زگوند
خنجر دیفرانسیل هم گشته کند
از سر هر جایگشتی میپرم
دامن هر اتحادی میدرم
دست و پای بازه ها را بسته ام
از کمند منحنی ها رسته ام
شیب هر خط را به تندی میدوم
گوش هر ایگرگ وشی را میجوم
گاه در زندان قدر مطلقم
گاه اسیر زلف حد و مشتقم
گاه خط را موازی میکنم
با توان ها نقطه بازی میکنم
لشگری تمرین دارم بی شمار
تیمی از فرمول دارم در کنار
ناگهان دیدم توابع مرده اند
پاره خط و نقطه ها پژمرده اند
کاروان جذرها کوچیده است
استخوان کسرها پوسیده است
از لگ و بسط و نپر آثار نیست
ردپایی از خط و بردار نیست
هیچکس را زین مصیبت غم نبود
صفر صفرم هم دگر مبهم نبود
آری آری خواب افسون میکند
عقده را از سینه بیرون میکند
مردم زین ایکس و ایگرگ داد داد
روزهای بی ریاضی یاد باد !!!
.
.
.
بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و کلاغ
روبه مکار و دزد دشت و باغ
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی پیراهن از تن میدرید
تا درون نیمکت جا میشدیم
ما پر از تصمیم کبری میشدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا ، روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسی های درد و رنج و کار
بچه‌های جامه‌های وصله‌دار
بچه‌های دکه خوراک سرد
کودکان کوچه اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک می‌شدیم
لااقل یک روز کودک می‌شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
ای معلم یاد و هم نامت بخیر
یاد درس آب و بابایت بخیر
ای دبستانی‌ترین احساس من
بازگرد این مشق‌ها را خط بزن
جمعه 16 تير 1391برچسب:, / 10:52 / elham /

 

 
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
 
غافلگیر شدیم چتر نداشتیم. خندیدیم دویدیم وبه شالاپ شلوپ های گل آلود، عشق ورزیدیم.
 
دومین روز بارانی چطور؟
 
پیش بینی اش را کرده بودی. چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم. سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.
 
و سومین روز چطور؟
 
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری. چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد.
 
وچند روز پیش را چطور؟به خاطر داری؟
 
که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود، دو قدم از هم دورتر راه برویم...
 
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم. تنها برو..
جمعه 16 تير 1391برچسب:, / 10:42 / elham /



اگرپسري بر ضد دخترها حرفي زد بدونيد
ازهمه بيشتر دنبال دخترهاست و براشون له له ميزنه!!
حکايتش حکايت همون گربه هست که دستش به گوشت نميرسيد مي گفت پيف پيف بو مي ده!
تا حالا صد تا دخترسر کارش گذاشتند و حالشو گرفتند !
تا حالا هر چي التماس کرده دختراي ناز ايروني که سهله يه وزغ ماده هم تحويلشون نگرفته!!
توي دانشگاه نمره هاي ماکزيمم دخترا رو ديده و براي اينکه کسي نفهمه آي کيوش در حد کلوخه مجبوره بشينه براي دخترا حرف در بياره
تو خونه همش به خاطر شلخته بودنش (مخصوصا موها و دماغ ) و تميزي و خوشتيپي خواهرش مدام زدند تو سرش
از اينکه با صد نوع مدل موي مختلف و خط ريشاي عجيب غريب نميتونه قيافه مثل اژدهاشويه کم شبيه آدما بکنه به دختراي ايروني که با آرايش زيباتر ميشند حسودي مي کنه
مي بينه يک نفر تو دنيا پيدا نميشه که فقط يه بار منتشو بکشه و بايد يه عمر ناز کش باشه
مي بينه خيلي از مردا و پسراي اطرافش (وحتي خودش) حاضرند با اشاره يه خانم همه چي شونو فدا کنند اون وقته که يه جاش به شدت ميسوزه

 

-    وقتی دختری ساکت  است، میلیونها چیز در همان لحظه از ذهنش می گذرد.
-    وقتی دختری بحث نمی کند، عمیقا ً فکر می کند.
-    وقتی دختری با چشمانی پُر از سؤال به شما نگاه می کند، در حیرت است که تا کی کنارش خواهید ماند...
-    وقتی دختری بعد از مکثی کوتاه جواب می دهد « من خوبم » ، اصلا ً خوب نیست.
-    وقتی دختری به شما خیره می شود، نمی داند چرا شما به او دروغ می گوئید.
-    وقتی دختری سر بر شانه های شما می گذارد، آرزو دارد که برای همیشه به او تعلق داشته باشید.
-    وقتی دختری هر روز به شما زنگ می زند، دنبال توجه شماست.
-    وقتی دختری هر روز به شما اس ام اس می زند، دوست دارد حداقل یکبار جوابش را بدهید.
-    وقتی دختری می گوید دوستت دارم، راست می گوید.
-    وقتی دختری می گوید بدون شما نمی تواند زندگی کند، تصمیمش را برای آینده گرفته است
-    وقتی دختری می گوید « دلم برایت تنگ شده » باور کنید هیچ کس در دنیا نمی تواند به آن حد دلتنگ شما باشد.

جمعه 16 تير 1391برچسب:, / 9:8 / elham /

 

چقده سخته بدونی اونکه میخوایش نمیمونه
که دلش یه جای دیگست و همه وجودش مال اونه
چه بده برای اونکه جون میدی غریبه باشی
بگی میخوام با تو باشم
بگه میخوام که نباشی
جمعه 16 تير 1391برچسب:, / 8:44 / elham /

 

نمی دانم چرا اینگونه است...
وقتی نگاه عاشق به توست میبینی اما دلت وابسه به مهر دیگری است
 بی اعتنا می گذری...
و عاشقانه به کسی می نگری که دلش پیش تو نیست!!!
جمعه 16 تير 1391برچسب:, / 8:41 / elham /

 

خیلی سخته تو یاییز با غریبی آشنا شی
اما وقتی بهار شد یه جوری ازش جداشی
خیلی سخته دلی رو با نگاهت دزدیده باشی
وسط راه اما ازعشق یه کمی ترسیده باشی
خیلی سخته که یه شب بری واسه چیدن ستاره
ولی تا رسیدی اونجا ببینی صبح شده دوباره
جمعه 16 تير 1391برچسب:, / 8:37 / elham /


Designer:Faиdogh